نوشته شده توسط : سمیرا

موسیقی عجیبی ست مرگ.

بلند می شوی

و چنان آرام و نرم می رقصی

که دیگر هیچکس تو را نمی بیند

 

از : گروس عبدالملکیان

 

آموزش مراحل فعالسازی mms  ایرانسل



:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 9 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا
 در این دقایق بسیار تلخ و تکراری
 یکی نشسته میان جهار دیواری
 یکی نشسته که تصویر او شبیه من است
 یکی که چاره ی کارش شده ست ناچاری
 کسی شبیه من و روزهای ابری من
 کسی که گم شده در بین خواب وبیداری
 دوچشم برده میان دو دست و می گرید
 وقطره های غروری که می شود جاری
 هنوز خاطره ها را عزیز می دارد
 نمی گذارد عشقش کشد به بیزار
 مرا در آینه می بیند و نمی شکند
 چقدر کار شگفتی ست خویشتن داری 
 


:: بازدید از این مطلب : 89
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا

ﺭﺍﻡ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺳﻴﺮﻙ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻄﻴﻊ ﻛﺮﺩﻥ ﻓﻴﻠﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﻓﻨﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ .ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﭽﻪ ﺍﺳﺖ، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﭘﺎﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺘﻲ
ﻣﻲ ﺑﻨﺪﻧﺪ. ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻧﻤيتوﺍﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﺧﻼﺹ ﻛﻨﺪ ﺍﻧﺪﻙ ﺍﻧﺪﻙ ﺍین ﻋﻘﻴﺪﻩ
ﻛﻪ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﻗﻮﻱ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ ﺩﺭ ﻓﻜﺮﺵ ﺷﻜﻞ
ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻟﻎ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺷﺪ ، ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﺷﺨﺼﻲ ﻧﺨﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﭘﺎﻱ ﻓﻴﻞ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻱ ﮔﺮﻩ ﺑﺰﻧﺪ. ﻓﻴﻞ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﻼﺷﻲ
ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ!
ﭘﺎﻱ ﻣﺎ ﻧﻴﺰ ، ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻓﻴﻠﻬﺎ، ﺍﻏﻠﺐ ﺑﺎ ﺭﺷﺘﻪ
ﻫﺎﻱ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﺷﻜﻨﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺟﺮﺍﺕ ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻴﻢ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ...
"ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺁﺯﺍﺩﻱ ، ﻳﻚ ﻋﻤﻞ ﺟﺴﻮﺭﺍﻧﻪ
ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ!" 

 

آموزش اینترنت ایرانسل



:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا

با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم به سمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفاً، دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا!سفارش‌شان را حساب کردند، دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: «ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟» دوستم گفت: «اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی.»
آدم‌های دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل، سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا! همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟
خیلی ساده‌ است! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند. سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. در بعضی مکان‌ها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.
چه زیباست ما هم کمی بیشتر به این “مبادا”ها در زندگی فکر کنیم لبخند “مبادا”، سخاوت “مبادا”، مهربانی “مبادا”، محبت “مبادا” چه بسا کسانی در اطراف ما باشند که با این”مبادا”ها جان دوباره ای بگیرند، یادمان باشد که: امروز همان روز “مبادا” است، همان فردایی که دیروز نگرانش بودیم.

 

 

خرید شارژ ایرانسل



:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 5 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا
 تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
 تو با اسب سفید مهربونی اومدی
 تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
 برای هم صدایی هم زبونی اومدی
 تو از راه می رسی ،‌ پر از گرد و غبار
 تمومه انتظار ، می اید همرات بهار
 چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
 چه خوبه پاک کنم ، غبار رو از تنت
 غریب آشنا ، دوست دارم بیا
 منو همرات ببر ، به شهر قصه ها
 بگیر دست منو ، تو اون دستا
 چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
 بمونم منتظر تا برگردی پیشم
 تو زندونم با تو ، من آزادام 

 

آموزش مراحل فعالسازی mmsایرانسل



:: بازدید از این مطلب : 57
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 2 بهمن 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا

يكي از نمادهاي مقدس مسيحيت, تصوير پليكان است. پليكان هرگاه هيچ غذايي براي خوردن نيابد, منقار خود را در گوشتش فرو مي برد تا بچه هايش را غذا دهد. ما اغلب قادر نيستيم بركتي را كه دريافت كرده ايم , درك كنيم. داستاني درباره پليكان وجود دارد كه در يك زمستان سخت, گوشت خودش را در اختيار فرزندانش گذاشت و خود را قرباني كرد. وقتي سرانجام از ضعف درگذشت, يكي از جوجه ها به ديگري گفت: بلاخره راحت شديم, از خوردن غذاي تكراري خسته شدم!
اشو:
عشق بزرگترين هديه خداست, غذاي روح است و آغازگر همه چيزهاي باشكوه, هنر آنرا بياموز.

 

آموزش فعالسازی mmsایرانسل روی ویندوز



:: بازدید از این مطلب : 54
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 1 بهمن 1392 | نظرات ()